loading...
amazing
navid بازدید : 83 جمعه 06 تیر 1393 نظرات (0)
  • به قول فامیل دور : شادمانی همه جا پشت در است ، در گشودن هنر است.

 

  • سه نوع دور داریم:

اونی که دستت بش نمی رسه
اونی که چشمت بهش نمی رسه
اونی که فکرت هم بش نمی رسه
[فامیل دور]


  • آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟

فامیل دور: واسه بهار .از در بسته دزد رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه. وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر می‌کنه یکی هست که در ُباز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر می‌کنه کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون ‌تو هست ُ می‌ره سراغ‌شون دیگه. در باز ُ کسی نمی‌زنه. ولی در بسته رو همه می‌زنند. خود شما به خاطر این‌که بدونی توی این پسته دربسته چیه، می‌شکنیدش. شکسته می‌شه اون در. دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه. یه سری از دل‌ها درشون بازه. می‌فهمی تو دلش چیه. ولی یه سری از دل‌ها هست که درش بسته ‌اس. این‌قدر بسته نگهش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور می‌شند بشکنند و همه‌چی خراب می‌شه.
آقای مجری: در دل آدم چه‌جوری باز می‌شه؟
فامیل دور: در دل آدم با درد دله که باز می‌شه.

 

 

  • هیچوقت در زندگیتون با یه خر درد دل نکنین!

  • فـامیـلِ دور: آقـای مجـری من با زوری که در ایـن خــر میبینـم افـق های روشنـی در برابـر خـودم میبینـم.

جیــگر: مـن خــر نیستـــم

مـن خــر نیستـــم
مـن خــر نـیستــــم
فـامیـلِ دور: ببـخشیـد جسـارت کـردم,شمـا عقـابی,پـروانه ای,
مـن خـرم که با تـو توی ایـن خـونه مـونـدم.

 

  • آقای مجری :فامیل جان شما ۳۵ تا گل خوردین اینا ۱ دونه، پس شما باختین!

فامیل دور :آقای مجری چرا زور میگین؟ ۳۵ بیشتره یا ۱؟
آقای مجری :خب معلومه، ۳۵
فامیل دور :من دیگه حرفی ندارم

 

 

  • آقای مجری در حال پاره کردن دفتر مشق کلاه قرمزی چون خودش ننوشته بود . . .

آقای مجری: الان این رو پاره میکنم تا خودت مشقاتو بنویسی.
فامیل دور: نه، عجب گیری افتادیما، ۳ ساعت به این گاو فهموندیم که نباید پاره کنه و بخوره، حالا باید به شما بفهمونیم


  • لواشک همون نون لواش کوچک است؟؟؟

 

 

  • فامیل دور زیر پتو : نمیتونم حرف بزنم همه بیدارن! نمیتونم او جمرَرو بهت بگم که دورَه جان! :)))) خودت که میدونی خوب معلومه که دارم.

آقای مجری : خوب بهش بگو بهش علاقه مندی دیگه فامیل دور میخوایم بخوابیم صدای شما میاد نمیتونیم!

فامیل : اقای بُجری؟ شما شنیدین صدای منو؟ بقیه چی؟ همه بیدارن مگه؟ هرچی من حرف خصوصی گفتم شنیدین؟

آقای مجری : خوب آره عیبی نداره که. چرا اذیتش میکنی بهش بگو دیگه درست که بهش علاقه مندی دیگه!

فامیل دور خطاب به دورَه با فریاد : بابا جان آره دوستت دارم، عاشقتم، بی تو میمیرم راحت شدی؟همه فهمیدن میخواستم چی بگم بهت. خوب شد؟ همینو میخواستی ؟


  • آقای مجری: سشوار من کو؟

فامیل دور: سه شووار من بعید می دونم تو خونه داشته باشیم
فوقش یه شووار که ایینجا نداریم ما تو دور یه نفر داشتیم یه شووار داشت فوت کرد یه شووار دیگه گرفت شد دو شووار

 

 

  • بعد از بازی گل کوچیک ، آقای مجری : فامیل دور  بازی رو چطور دیدید؟

فامیل دور: با چشمام دیدم .....!!!

  • فامیل دور می‌خواست اختراعاش رو به آقای مجری معرفی‌ کنه،

فامیل دور: آقای مجری شما یکی‌ داشتین توی فامیلتون مخترع بود ،اسمش بهرام بود؟
آقای مجری: بله بهرام بود چطور؟
فامیل دور: بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر،دیدی که چگونه دور بهرام گرفت؟؟؟
(منظورش این بود که اختراع من از بهرامتون بهتره)


  • فامیل دور: خانم افشار میشه از من یه عکس بگیری؟ من از بچهگی آرزوم بوده خانم افشار از من عکس بگیره!

 

 

  • فامیل دور: آقای مجری یه چیزی بگم اصن باورتون نشه،من بچه بودم...

آقای مجری: خُب؟

فامیل دور: باورتون شد!؟

فامیل دور: آقای مجری یه چیزی بگم اصن باورتون نشه، من بچه بودم...
آقا مجری: خُب؟
فامیل دور: باورتون شد؟!
آقای مجری: بله باورم شد!
فامیل دور: چی جوری شما باورتون شد آقای مجری؟! من خودم باورم نمیشه!

 

 

  • آقای مجری: چه کارِ خوبی انجام دادید تو این ایام؟

فامیل دور: یه فرش 9 متری رو خشک کردم.
آقای مجری: حالا بگید چه کارایِ بدی انجام دادید تا بهتون شیرینی بدم.
فامیل دور: یه فرش 9 متری رو با سشوار خشک کردم.

  • مجری: این چیه میخوای بفروشی؟

فامیل: اون درِ ماسته
مجری: درِ ماسته!؟
فامیل: بَرَ، چشتونو گرفته؟
مجری: کی درِ ماست میخره آخه؟
فامیل: اونایی که با عجره ناهار میخورن بعد در ماستشونو بر میدارن میندازن سطر آشغار، اونا برای اینکه اگه نصف ماستشون ز...یاد مونده باشه کپک نزنه، این دَرو میخرن میزارن روش که از آفت جوروگیری بشه.
مجری: حالا این چند هست؟
فامیل: خریداری شما؟ میخوای؟
مجری: مثلاً
فامیل: باید زنگ بزنم بپرسم
مجری: به کی زنگ بزنی!؟
فامیل: زنگ بزنم ببینم اَران چند شده، تو همین ثانیه، چون ثانیه به ثانیه داره میره بارا.
مجری: در ماسته این!
فامیل: آقا من اینو به شما بفروشم خودم نمیتونم بخرم . . .

  • آقای مجری: یه خاطره داری تو زندگیت که توش در نداشته باشه؟

فامیل دور: ما یه بار رفته بودیم یه کاروانسرایی خوابیده بودیم. جوون بودم اون موقع ها. خسته شدیم رفتیم خوابیدیم. صبح که اومدیم بیرون دیدیم درش رو دزدیدن بردن. در نداشت.
- بازم که در گفتی که
- بابا در نداشت دیگه درش رو برده بودن
- نه، اصلا یه خاطره دیگه. اصلا راجع به چه می دونم کوه مثلا
- آره یه بار رفته بودیم دربند ...
- نه، ببین باز در داره، راجع به دریا بگو که آب داره
- خوب اونم در داره دیگه. دیدی حالا، چیز بی در وجود نداره اصلا

 

 

  • آقای مجری: یه قدم جلو یه قدم عقب. حالا عوض. اون یکی پا

فامیل دور: من قاطی کردم قبلا داشتم با کدوم پا می رفتم. می ترسم که نکنه یه پام بیشتر قوی شه اون یکی لاغر بمونه
- حالا دو تا پا می پریم جلو می پریم عقب
- می پریم؟ من شرمنده، گفته بودم من یه کم خاطره بد دارم در دوران کودکی. شب خواب بد می بینم
- حالا مثلا فرض می گیریم جلومون یه جوب آبه می پریم جلو می پریم عقب
- خوب چه کاریه، دو قدم اون ورتر پل هست. از روی پل بریم.
پسرخاله: آقای مجری، میخواید فامیل رو کول کنیم از جوب رد کنیم می افته
فامیل دور: نه آخه زحمت می شه برات. زحمت نیست؟
پسرخاله: نه بابا بیا
آقای مجری: چی کار می کنی. ورزشه. پسرخاله ورزشه
پسرخاله: آخه می افته تو جوب گلی می شه
آقای مجری: کدوم جوب؟ جوبی نیست که، ورزشه
پسرعمه زا: همین جوب رو می گه دیگه که پر کثافته جلومون آلوده


  • آقای مجری: این زبان درگری خیلی جالبه ها. می تونم من یاد بگیرم از شما؟

فامیل دور: خیلی پیچیده ست میدونی چون این زبان در لحظه فرق می کنه. مثلا من بهتون گفتم که سلام می شه چی؟ سدار صدور.درسته؟ ولی اون مال اون موقع بود. الان یه چیز دیگه شده الان شده سدر فدور. در لحظه فرق می کنه زبانه.
- یعنی اون لحظه خودتون فقط می دونید چیه؟
- بله دیگه این زبان تا زمانهای خیلی دور کاربرد داره. هر ثانیه ش فرق می کنه. مثل زرگری نیست که لو بره. زرگری زبان بسته ایه. می دونی؟ ولی زبان ما به روز هر ثانیه که می گذره معنی کلمه ها فرق می کنه. که کسی نتونه یاد بگیره و بفهمه ما چی می گیم.

 

 

  • فامیل دور : آقای مجری من از بره نمی ترسم من فقط خاطره بد دارم من خودم نگهبان در قفس شیر بودم از داخل

  • فامیل دور : ببخشید این چایی شما همین قد کمر باریکه یا شما از تو لیوان خالیش کردید ؟

کلاه قرمزی : نخیر الان اینا مته (مُده) ، همه دنبال این چاییا میگردن. شما مثه اینکه زیاد چایی ندیدن ها ؟
فامیل دور : چرا اتفاقآ ما خیلی چایی دیدیم. از همین لحاظ من پرسیدم.اینقد کمرش باریکه فک کنم بار زندگی قندونو نداشته باشه.
جیگر : چی گفت؟ چـــــی گفت ؟ چــــــــــی گفت؟
کلاه قرمزی : نه نه صحبت بار نکنید.


  • آقای مجری: بچه ها اصلا شماها شعر بلدین؟فامیل دور: من خیلی شعر بلدم.

آقای مجری: یکی از شعرایی رو که بلد هستین رو بگین
فامیل دور: میگه که : که با این در اگر دربند در مانند

[بهت همگی]
آقای مجری: اینو که سی بار خوندی ، یه چیز دیگه بخون
فامیل دور: این معنیش خیلی عمیقه!!!
آقای مجری : چیه معنیش؟
فامیل دور: معنیش اینه که درمورد درهای در مانند هست آقای مجری ، یعنی دری که واقعا در نیست شبیه درهست . میدونی کنار خیابون دیدی نقاشی در کشیدن؟ فکر میکنی در هست ولی در نیست ، در ماننده !


  • شب شعر:

پسرعمه: آقای مجری این بی تو پسر نمی شود یعنی چی؟
آقای مجری: بی تو به سر نمی شود
- چی نمی شود؟
+به سر نمی شود ، یعنی نمیتونم بی تو زندگی کنم.
- با پسرش؟
+پسر نیست که ، بی تو به سر نمی شود.
کلاه قرمزی: یعنی کلاه ما رو میگه دیگه ، میگه اگه تو نباشی من به سرم نمیره
آقای مجری: نه نه ، بچه ها ، خیلی ساده ست . یعنی من بدون تو نمیتونم زندگی کنم.
فامیل دور : منو میگی آقای مجری؟ منم بدون تو نمیتونم زندگی کنم ، من از بچگی آرزوم بود شما بگید به من نمیتونید بدون من زندگی کنید!!!!!!!

 

  • آقای مجری :فامیل جان شما ۳۵ تا گل خوردین اینا ۱ دونه، پس شما باختین!

فامیل دور :آقای مجری چرا زور میگین؟ ۳۵ بیشتره یا ۱؟
آقای مجری :خب معلومه، ۳۵
فامیل دور :من دیگه حرفی ندارم

 

 

  • آقای مجری در حال پاره کردن دفتر مشق کلاه قرمزی چون خودش ننوشته بود . . .

آقای مجری: الان این رو پاره میکنم تا خودت مشقاتو بنویسی.
فامیل دور: نه، عجب گیری افتادیما، ۳ ساعت به این گاو فهموندیم که نباید پاره کنه و بخوره، حالا باید به شما بفهمونیم


  • لواشک همون نون لواش کوچک است؟؟؟

 

 

  • فامیل دور زیر پتو : نمیتونم حرف بزنم همه بیدارن! نمیتونم او جمرَرو بهت بگم که دورَه جان! :)))) خودت که میدونی خوب معلومه که دارم.

آقای مجری : خوب بهش بگو بهش علاقه مندی دیگه فامیل دور میخوایم بخوابیم صدای شما میاد نمیتونیم!

فامیل : اقای بُجری؟ شما شنیدین صدای منو؟ بقیه چی؟ همه بیدارن مگه؟ هرچی من حرف خصوصی گفتم شنیدین؟

آقای مجری : خوب آره عیبی نداره که. چرا اذیتش میکنی بهش بگو دیگه درست که بهش علاقه مندی دیگه!

فامیل دور خطاب به دورَه با فریاد : بابا جان آره دوستت دارم، عاشقتم، بی تو میمیرم راحت شدی؟همه فهمیدن میخواستم چی بگم بهت. خوب شد؟ همینو میخواستی ؟


  • آقای مجری: سشوار من کو؟

فامیل دور: سه شووار من بعید می دونم تو خونه داشته باشیم
فوقش یه شووار که ایینجا نداریم ما تو دور یه نفر داشتیم یه شووار داشت فوت کرد یه شووار دیگه گرفت شد دو شووار

 

 

  • بعد از بازی گل کوچیک ، آقای مجری : فامیل دور  بازی رو چطور دیدید؟

فامیل دور: با چشمام دیدم .....!!!

  • فامیل دور می‌خواست اختراعاش رو به آقای مجری معرفی‌ کنه،

فامیل دور: آقای مجری شما یکی‌ داشتین توی فامیلتون مخترع بود ،اسمش بهرام بود؟
آقای مجری: بله بهرام بود چطور؟
فامیل دور: بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر،دیدی که چگونه دور بهرام گرفت؟؟؟
(منظورش این بود که اختراع من از بهرامتون بهتره)


  • فامیل دور: خانم افشار میشه از من یه عکس بگیری؟ من از بچهگی آرزوم بوده خانم افشار از من عکس بگیره!

 

 

  • فامیل دور: آقای مجری یه چیزی بگم اصن باورتون نشه،من بچه بودم...

آقای مجری: خُب؟

فامیل دور: باورتون شد!؟

فامیل دور: آقای مجری یه چیزی بگم اصن باورتون نشه، من بچه بودم...
آقا مجری: خُب؟
فامیل دور: باورتون شد؟!
آقای مجری: بله باورم شد!
فامیل دور: چی جوری شما باورتون شد آقای مجری؟! من خودم باورم نمیشه!

 

 

  • آقای مجری: چه کارِ خوبی انجام دادید تو این ایام؟

فامیل دور: یه فرش 9 متری رو خشک کردم.
آقای مجری: حالا بگید چه کارایِ بدی انجام دادید تا بهتون شیرینی بدم.
فامیل دور: یه فرش 9 متری رو با سشوار خشک کردم.

  • مجری: این چیه میخوای بفروشی؟

فامیل: اون درِ ماسته
مجری: درِ ماسته!؟
فامیل: بَرَ، چشتونو گرفته؟
مجری: کی درِ ماست میخره آخه؟
فامیل: اونایی که با عجره ناهار میخورن بعد در ماستشونو بر میدارن میندازن سطر آشغار، اونا برای اینکه اگه نصف ماستشون ز...یاد مونده باشه کپک نزنه، این دَرو میخرن میزارن روش که از آفت جوروگیری بشه.
مجری: حالا این چند هست؟
فامیل: خریداری شما؟ میخوای؟
مجری: مثلاً
فامیل: باید زنگ بزنم بپرسم
مجری: به کی زنگ بزنی!؟
فامیل: زنگ بزنم ببینم اَران چند شده، تو همین ثانیه، چون ثانیه به ثانیه داره میره بارا.
مجری: در ماسته این!
فامیل: آقا من اینو به شما بفروشم خودم نمیتونم بخرم . . .

  • آقای مجری: یه خاطره داری تو زندگیت که توش در نداشته باشه؟

فامیل دور: ما یه بار رفته بودیم یه کاروانسرایی خوابیده بودیم. جوون بودم اون موقع ها. خسته شدیم رفتیم خوابیدیم. صبح که اومدیم بیرون دیدیم درش رو دزدیدن بردن. در نداشت.
- بازم که در گفتی که
- بابا در نداشت دیگه درش رو برده بودن
- نه، اصلا یه خاطره دیگه. اصلا راجع به چه می دونم کوه مثلا
- آره یه بار رفته بودیم دربند ...
- نه، ببین باز در داره، راجع به دریا بگو که آب داره
- خوب اونم در داره دیگه. دیدی حالا، چیز بی در وجود نداره اصلا

 

 

  • آقای مجری: یه قدم جلو یه قدم عقب. حالا عوض. اون یکی پا

فامیل دور: من قاطی کردم قبلا داشتم با کدوم پا می رفتم. می ترسم که نکنه یه پام بیشتر قوی شه اون یکی لاغر بمونه
- حالا دو تا پا می پریم جلو می پریم عقب
- می پریم؟ من شرمنده، گفته بودم من یه کم خاطره بد دارم در دوران کودکی. شب خواب بد می بینم
- حالا مثلا فرض می گیریم جلومون یه جوب آبه می پریم جلو می پریم عقب
- خوب چه کاریه، دو قدم اون ورتر پل هست. از روی پل بریم.
پسرخاله: آقای مجری، میخواید فامیل رو کول کنیم از جوب رد کنیم می افته
فامیل دور: نه آخه زحمت می شه برات. زحمت نیست؟
پسرخاله: نه بابا بیا
آقای مجری: چی کار می کنی. ورزشه. پسرخاله ورزشه
پسرخاله: آخه می افته تو جوب گلی می شه
آقای مجری: کدوم جوب؟ جوبی نیست که، ورزشه
پسرعمه زا: همین جوب رو می گه دیگه که پر کثافته جلومون آلوده


  • آقای مجری: این زبان درگری خیلی جالبه ها. می تونم من یاد بگیرم از شما؟

فامیل دور: خیلی پیچیده ست میدونی چون این زبان در لحظه فرق می کنه. مثلا من بهتون گفتم که سلام می شه چی؟ سدار صدور.درسته؟ ولی اون مال اون موقع بود. الان یه چیز دیگه شده الان شده سدر فدور. در لحظه فرق می کنه زبانه.
- یعنی اون لحظه خودتون فقط می دونید چیه؟
- بله دیگه این زبان تا زمانهای خیلی دور کاربرد داره. هر ثانیه ش فرق می کنه. مثل زرگری نیست که لو بره. زرگری زبان بسته ایه. می دونی؟ ولی زبان ما به روز هر ثانیه که می گذره معنی کلمه ها فرق می کنه. که کسی نتونه یاد بگیره و بفهمه ما چی می گیم.

 

 

  • فامیل دور : آقای مجری من از بره نمی ترسم من فقط خاطره بد دارم من خودم نگهبان در قفس شیر بودم از داخل

  • فامیل دور : ببخشید این چایی شما همین قد کمر باریکه یا شما از تو لیوان خالیش کردید ؟

کلاه قرمزی : نخیر الان اینا مته (مُده) ، همه دنبال این چاییا میگردن. شما مثه اینکه زیاد چایی ندیدن ها ؟
فامیل دور : چرا اتفاقآ ما خیلی چایی دیدیم. از همین لحاظ من پرسیدم.اینقد کمرش باریکه فک کنم بار زندگی قندونو نداشته باشه.
جیگر : چی گفت؟ چـــــی گفت ؟ چــــــــــی گفت؟
کلاه قرمزی : نه نه صحبت بار نکنید.


  • آقای مجری: بچه ها اصلا شماها شعر بلدین؟فامیل دور: من خیلی شعر بلدم.

آقای مجری: یکی از شعرایی رو که بلد هستین رو بگین
فامیل دور: میگه که : که با این در اگر دربند در مانند

[بهت همگی]
آقای مجری: اینو که سی بار خوندی ، یه چیز دیگه بخون
فامیل دور: این معنیش خیلی عمیقه!!!
آقای مجری : چیه معنیش؟
فامیل دور: معنیش اینه که درمورد درهای در مانند هست آقای مجری ، یعنی دری که واقعا در نیست شبیه درهست . میدونی کنار خیابون دیدی نقاشی در کشیدن؟ فکر میکنی در هست ولی در نیست ، در ماننده !


  • شب شعر:

پسرعمه: آقای مجری این بی تو پسر نمی شود یعنی چی؟
آقای مجری: بی تو به سر نمی شود
- چی نمی شود؟
+به سر نمی شود ، یعنی نمیتونم بی تو زندگی کنم.
- با پسرش؟
+پسر نیست که ، بی تو به سر نمی شود.
کلاه قرمزی: یعنی کلاه ما رو میگه دیگه ، میگه اگه تو نباشی من به سرم نمیره
آقای مجری: نه نه ، بچه ها ، خیلی ساده ست . یعنی من بدون تو نمیتونم زندگی کنم.
فامیل دور : منو میگی آقای مجری؟ منم بدون تو نمیتونم زندگی کنم ، من از بچگی آرزوم بود شما بگید به من نمیتونید بدون من زندگی کنید!!!!!!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سلام چه طوريين؟؟؟؟؟ اين وبلاگ رو من جهت خنده ايجاد كردم اميدوارم خوشتون بياد در ضمن كپي برداري از وبلاگم ازاد است
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 83
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 134
  • بازدید سال : 639
  • بازدید کلی : 15,438